لطفا توجه داشته باشید: پست های وبلاگ توسط ویراستاران جستجوی آلفا انتخاب، ویرایش یا نمایش داده نمی شوند. کیفیت مدل کسب و کار محرک کلیدی برای سرمایه گذاری خوب است. اصول و چارچوبهای استراتژی اقیانوس آبی میتوانند از انتخاب سهام پشتیبانی کنند. Square، Salesforce، Intuit، Paypal، Shopify موارد خوب اقیانوس آبی هستند.
در سال 2005، پروفسورهای INSEAD W. Chan Kim و R. Mauborgne چشم انداز تجارت بین المللی را با پرفروش ترین استراتژی اقیانوس آبی که بیش از 3.6 میلیون نسخه فروخته و به 44 زبان مختلف ترجمه شده است، تغییر دادند. کتاب جدیدی (تغییر اقیانوس آبی) به تازگی توسط همین نویسندگان منتشر شده است که دارای بینش ها و نکات بیشتری در مورد نحوه اجرای این روش است.
من به شدت هر دو کتاب را توصیه می کنم. من آنها را هم در حرفه حرفه ای خود و هم برای تصمیمات "سرمایه گذار" خود بسیار مفید یافتم. مفهوم کلیدی ساده است: شرکتها باید از اقیانوسهای قرمز مملو از رقابت به اقیانوسهای آبی فضای بازار بیرقیب و رشد انفجاری حرکت کنند.
اما بیایید با جزئیات بیشتر، چند اصل و چارچوب کلیدی را برجسته کنیم
نیاز به تمرکز تلاش ها بر ارائه ارزش بیشتر برای مشتری، ایجاد و گسترش تقاضا، بدون زحمت در مورد رقابت فعلی.
به جای تمرکز بر مشتریان فعلی، به دنبال غیرمشتریان، افراد/شرکت هایی باشید که در حال حاضر خارج از بازار هستند (ابزار اقیانوس آبی "Non-Customers 3 Tiers" است).
پیشنهاد ارزش باید به وضوح با بازیکنان موجود متفاوت باشد و باید فقط بر برخی از ویژگیهای ارزش انتخاب شده تمرکز کند (ابزار «منحنی ارزش» است).
شرکت باید بتواند استراتژی اقیانوس آبی خود را در یک جمله واضح، ساده و مشخص خلاصه کند (ابزار «تگ لاین» است).
برای جزئیات بیشتر، لطفاً به کتاب ها یا سایر منابع موجود به صورت آنلاین (به عنوان مثال استودیوی رسمی Blue Ocean) مراجعه کنید.
اصول اقیانوس آبی هنوز در زندگی تجاری ما رایج نیست، همانطور که از سؤالات و بررسی های اکثر تحلیلگران مالی می بینید. مفاهیمی مانند معیار، سهم بازار، نوآوریهای من، تقسیمبندی مشتری، به هیچ وجه با استراتژی اقیانوس آبی سازگار نیستند و در نهایت شرکتها را به سمت کالاییسازی بیشتر سوق میدهند.
در 10 سال گذشته، استراتژی اقیانوس آبی به صدها شرکت کمک کرده است تا متفاوت فکر کنند و بر نوآوری های ناپیوسته تمرکز کنند. شرکت های بزرگی مانند سامسونگ (OTC:SSNLF) به طور رسمی اصول اقیانوس آبی را به عنوان ستون های کلیدی واحدهای نوآوری و روش های نوآوری خود پذیرفته اند.
علاوه بر آن، چندین مورد از شرکت ها/سهام های موفقی وجود دارد که اقیانوس های آبی جدیدی ایجاد کرده اند یا در حال ایجاد هستند.
· Square (SQ): مطالعه موردی در آخرین کتاب ("Shift اقیانوس آبی") که توانسته خدمات پرداخت را به "غیر مشتریان" صنعت کارت اعتباری سنتی گسترش دهد.
· Saleforce (CRM)مطالعه موردی دیگری در این کتاب است که می تواند با معرفی نرم افزار به عنوان منطق خدمات، ویژگی های ارزش را برای مشتریان تغییر دهد.
· Intuit (INTU): با Quickbooks Online به فضای بازار جدید و "غیر مشتریان" صنعت حسابداری (به عنوان مثال افراد خوداشتغال) با ویژگی های نوآورانه می پردازد. حتی مشخص نیست رقبای QuickBooks چه کسانی هستند.
· آمازون (AMZN) به وضوح از بسیاری از اصول اقیانوس آبی پیروی کرده است، از تمرکز بر وسواس مشتری گرفته تا تلاش مستمر برای ایجاد فضاهای بازار جدید یا ایجاد اختلال در فضاهای موجود با پیشنهادهای ارزش کاملاً جدید.
پی پال (PYPL) توانسته است ویژگی های ارزش اجتماعی و عاطفی را در یک صنعت سرد و کاربردی به عنوان پردازش پرداخت معرفی کند. و اکنون با Venmo این استراتژی را سرعت می بخشد.
در حال حاضر، چشمگیرترین سهام اقیانوس آبی Shopify (SHOP) است. تقاضای عظیم جدیدی را باز می کند (همه شرکت ها و افرادی که می خواهند تجارت الکترونیکی را بدون قابلیت های دیجیتال و فناوری قوی شروع کنند)، با یک پیشنهاد ارزش بسیار واضح و ساده که بر ویژگی "استفاده آسان" متمرکز شده است. در سبک بسیار اقیانوس آبی، هیچ کس، از جمله خود شرکت، ایده روشنی از Shopify TAM (بازار کل آدرس پذیر) ندارد. من انتظار دارم موارد زیادی از مدرسه کسب و کار در مورد Shopify وجود داشته باشد.
قبل از سرمایه گذاری در یک شرکت، ما همیشه تحلیل دقیق مدل کسب و کار آن را توصیه می کنیم. برای سرمایه گذاران بلند مدت این تقریباً اجباری است.
استراتژی اقیانوس آبی ابزاری عالی برای ارزیابی کیفیت پیشنهاد ارزش شرکت است که جزء کلیدی مدل کسب و کار آن است.
در تجربه ما، استراتژی اقیانوس آبی برای درک درجه واقعی نوآوری یک شرکت و ثبات آن بسیار دقیق است. و از ما در انتخاب چند سهام عالی حمایت کرده است.
شما می توانید نمونه کارها ما را که شامل بیشتر سهام فوق است در وب سایت جدید ما بیابید
موفق ترین شرکت های جهان همه یک چیز مشترک دارند: برندهای قدرتمند. کوکاکولا، گوگل، والمارت، آمازون، رولز رویس، فراری - همه فوراً این نامها و معنای آنها را میشناسند.
استراتژی برندسازی یکی از ارکان اساسی تجارت است. به سادگی ارائه یک پیام نام تجاری یکپارچه می تواند سود را نزدیک به 25٪ افزایش دهد. و شرکتها سالانه صدها میلیون دلار برای ایجاد رویکرد مناسب برای برندسازی سرمایهگذاری میکنند.
در این پست، با دلایل اصلی که چرا استراتژی برند برای موفقیت کسب و کار بسیار مهم است، آشنا خواهید شد.
اصطلاح "برند" در زمینه تجاری از رویه قدیمی "برندینگ" دام برای نشان دادن مالکیت ناشی می شود. و اصل این معنا را حفظ کرده است. در معنای محدود، برند یک لوگو یا نمادی است که یک شرکت یا محصول را مشخص می کند.
با این حال، در یک مفهوم گسترده تر، یک نام تجاری کل هویت یک شرکت برای مشتری است. اجرای یک استراتژی برندسازی در مورد هماهنگ کردن عناصر مختلف آن هویت است، از جمله تبلیغات (به گونه ای که «بر روی برند» باشد)، بسته بندی محصول، ظاهر وب سایت، فرهنگ محل کار و موارد دیگر.
ارزش پیشنهادی چیزی بیش از مجموعه ای از نقاط فروش منحصر به فرد است. این مجموعه کاملی از مزایایی است که مشتریان هنگام خرید از یک شرکت خاص می توانند انتظار داشته باشند.
بیایید آمازون را به عنوان مثال در نظر بگیریم. وقتی یک خریدار بالقوه از Amazon.com بازدید میکند، در عرض چند ثانیه میداند چه چیزی پیشنهاد میشود: مجموعه وسیعی از محصولات، خدمات عالی به مشتریان، تحویل در روز بعد، و دسترسی به تبلیغات و تخفیفها.
این نقاط فروش، که ارزش پیشنهادی کلی را تشکیل میدهند، به روشهای بیشماری از جمله از طریق لوگو، برچسب، ظاهر و احساس وبسایت، کپی کردن، و مراقبتهای پس از مشتری ارتباط برقرار میکنند.
اساساً، یک استراتژی برندسازی به خوبی توسعهیافته، بستهای از مزایا را در نقاط مختلف ارتباط برقرار میکند، مشتریان جدید را مجذوب میکند و آنها را متقاعد میکند که از رقبا چشم پوشی کنند.
یک ضربالمثل قدیمی تجاری است که میگوید: «مردم محصولات نمیخرند، بلکه برندها را میخرند.» در یک کلام: اعتماد. عناصر چشم نواز، معنی دار و به یاد ماندنی برند باعث شناخت و ارتباط بیشتر در بین مشتریان می شود. با گذشت زمان، این رابطه به رابطه اعتماد تبدیل می شود.
استراتژی برندسازی کاتالیزوری است که مشتریان با آن می فهمند، خرید می کنند و در نهایت به یک شرکت یا محصول خاص تکیه می کنند. با ایجاد یک هویت مشخص، نام تجاری این فرض را تقویت می کند که یک محصول به طور قابل اعتماد نتایج یکسانی را بارها و بارها ارائه می دهد.
چرا ممکن است یک مشتری تصمیم به خرید رولز رویس به جای فراری بگیرد؟ یا با رایان ایر بر خلاف امارات پرواز کنید؟ برندسازی خریداران بالقوه را قادر می سازد تا بین گزینه های موجود در بازار تمایز قائل شوند. دقیقاً به دلیل استراتژی های مؤثر برندسازی است که اکثر مردم بلافاصله می دانند که رایان ایر مخفف پروازهای کم هزینه و بدون دردسر است، در حالی که امارات خدمات لوکس را ارائه می دهد
این شرکتها با استفاده از یک استراتژی مؤثر، موقعیتهای روشنی در بازار به دست آوردهاند. این امر ارزیابی مشتریان احتمالی را در مقایسه با رقبا آسان می کند.
از آنجایی که برندها محرک های قدرتمند اعتماد، خریدهای تکراری و شناخت گسترده هستند، دارایی های تجاری فوق العاده ارزشمندی هستند. مثال معروف Oreos را در نظر بگیرید. در ظاهر، کرافت فودز (شرکت مادر) فقط یک تولیدکننده کوکی دیگر است. اما ارزش برندهای محصول خاص آن، که میلیون ها نفر به رسمیت شناخته و مورد اعتماد هستند، ارزش کلی شرکت را به طور چشمگیری افزایش می دهد.
علاوه بر این، برندها اغلب در صنایع مربوطه متقاطع می شوند. صرفاً چسباندن یک نام شناخته شده به یک محصول مرتبط مانند "بستنی Oreo" یا "Trump Tower" می تواند فوراً ارزش آن را افزایش دهد.
از آنجایی که یک استراتژی برندینگ موثر نه تنها مزایای یک شرکت، بلکه ارزش ها و ماموریت آن را نیز به اشتراک می گذارد، ابزار مفیدی برای جذب و نگه داشتن افراد مناسب است.
هنگامی که یک شرکت در مورد آنچه که نشان می دهد روشن است، طبیعتاً برای نیروی کار متعهد و ماهری که دارای اخلاقیات یکسان هستند، جذاب خواهد بود. علاوه بر این، کارمندان بیشتر به شرکتی پایبند هستند که با هدف آنها هماهنگ باشد.
چشم انداز کسب و کار سریعتر از همیشه در حال تغییر است. شرکت های بیشتری در حال اتخاذ رویکرد چند کانالی برای فروش و بازاریابی هستند و اهمیت برندسازی حرفه ای و استراتژی را نمی توان نادیده گرفت.
شرکت ها به طور فزاینده ای نقش های اختصاصی برای استراتژیست های برندسازی ایجاد می کنند. این فرصت ها دارای حقوق بالا و رضایت زیاد در محل کار هستند. اگر شغلی را متصور هستید که بر طیفی از خلاقیت ها متکی باشد
هر کسی که می خواهد تجارت خود را به یک برند معتبر تبدیل کند، باید به دقت در مورد استراتژی برند خود فکر کند.
من به خصوص مجذوب فرصتهای کسبوکارهای کوچک برای استفاده از تفکر برند به منظور به دست آوردن برتری در رقابت خود هستم. در میان شرکتهای بزرگ، اهمیت نام تجاری – و استراتژی برند – در حال حاضر گسترده است. اما بسیاری از کسبوکارهای کوچک هنوز موفق نشدهاند، به این معنی که فرصت بزرگی برای بنیانگذاران و مدیران عامل هوشمند وجود دارد تا پیشروی کنند.
ما هم با کسبوکارهای مستقر و هم با استارتآپهای در مراحل اولیه کار کردهایم تا به آنها کمک کنیم تا استراتژیهایشان را توسعه دهند و روشن کنند.
توسعه یک استراتژی برند به عنوان یک استارت آپ در مراحل اولیه می تواند به شما کمک کند از بسیاری از اشتباهات جلوگیری کنید و در زمان و هزینه صرفه جویی کنید. توسعه یک استراتژی برند به عنوان یک شرکت مستقر می تواند به شما کمک کند تا تجارت خود را احیا کنید و از زاویه ای جدید به مسائل بپردازید.
حالا، من دوست دارم از شما بشنوم. آیا شرکت شما از قبل یک استراتژی برند دارد؟ چه مزایایی از این فرآیند به دست آوردید
یا شاید هنوز در حال تحقیق در مورد موضوع هستید و سعی می کنید بهترین راه را برای حرکت رو به جلو بیابید. آیا سوالی دارید که بتوانم به آنها پاسخ دهم؟ من ده ها کارگاه استراتژی برند را برای مشتریان برگزار کرده ام - اگر بتوانم دوست دارم کمک کنم.
همانطور که یک عدد شگفتانگیز به هزینه جذب مشتری و رشد درآمد اشاره کرد، بنابراین ما قطعاً این دو نکته را با جزئیات زیاد توضیح خواهیم داد.
هزینه جذب مشتری (CAC) هزینه به دست آوردن یک مشتری جدید یا مجموع پولی است که تیم شما برای بازاریابی، جذب و وسوسه کردن مشتری برای تصمیم گیری خرید خرج می کند.
از آنجایی که این می تواند یک منطقه هزینه بزرگ برای تیم شما باشد، معیار مهمی برای رسیدن به درستی یا نزدیک شدن به آن تا حد ممکن است. حتی اگر دست به دست هم می دهید، اگر CAC به ازای هر مشتری را در نظر نگیرید، سود خالص شما ممکن است کمتر از هر چیزی باشد که تخمین زده اید.
مایکل دی براون از موسسه Fresh Results در مورد این نکته توضیح می دهد. براون خاطرنشان میکند: «زیانها میتوانند به عنوان رشد در کسبوکار ظاهر شوند. ممکن است یک مشتری در حال خرید باشد، تعداد فروش و درآمد ممکن است در حال افزایش باشد، اما اگر ندانید که چقدر برای به دست آوردن آن خریدار و اندازهگیری آن با آنچه که در خرید به شما میدهند هزینه میکنید، در یک آشفتگی در کمترین زمان.»
ممکن است فکر کنید: اگر ما در حال کسب درآمد هستیم، آیا واقعاً مهم است که واقعاً چقدر هزینه برای جذب مشتری جدید دارد؟ کاملا انجام می دهد. چرا؟ زیرا، همانطور که براون توضیح میدهد، هنگامی که CAC خود را بشناسید، «میدانید که آیا حمایت یک مشتری خاص واقعاً ارزشش را دارد یا خیر. با ایجاد و اندازهگیری CAC با ارزش طول عمر مشتری (CLV)، میتوانید بدانید که کدام کانالهای جذب مشتری کار میکنند و کدام یک باید به طور کامل یا جزئی بازنگری شوند.
اگر یکی از راههای جذب مشتری بیش از ارزش خالص جذب آن مشتری - یا چندین مشتری - هزینه داشته باشد، میدانید که برای بازگرداندن حاشیه سود به سطح مناسب، هزینههای خود را کاهش دهید.
همراه با هزینه جذب مشتری، باید ارزش ویژه مشتری خود را محاسبه و نمایش دهید، که تمام ارزش های طول عمر مشتریان شما (گذشته، فعلی و آینده) است.
Teresa Bartaseviciute از AptBacs توضیح می دهد که این یک معیار ساده نیست، اما یک معیار اساسی است. سودهای آتی با تخفیف تولید شده توسط آن مشتریان را اندازه گیری می کند. ارزش ویژه مشتری یک سیستم ردیابی سودآوری مشتری آیندهنگر است که امکان درک توانایی بلندمدت یک شرکت برای تولید ارزش سهامداران را فراهم میکند.
به عبارت دیگر، ارزش ویژه مشتری هنگام بحث در مورد هزینه جذب مشتری، بخشی از یک معامله بسته است.
نشانگرهای وضعیت RAG یک عنصر بصری (مناسب برای داشبورد مدیریتی شما) هستند که از رنگهای قرمز، کهربایی (زرد) و سبز برای نشان دادن اینکه کدام پروژهها و محصولات تحویلی نیاز به توجه فوری دارند، استفاده میکنند.
گاهی اوقات به عنوان مقادیر نشانگر "روشنایی ترافیک" شناخته می شود، رنگ ها مخفف:
· قرمز: نامطلوب، منی، نیاز به اقدام فوری دارد
· کهربا: خنثی، طبق معمول عمل کنید
· سبز: مطلوب، مثبت، نیاز به اقدام فوری کمتری دارد
همانطور که Adam Chase از Music Minds توضیح میدهد، «شاخصهای RAG واقعاً برای کمک به اولویتبندی مواردی که نیاز به توجه دارند مفید هستند. مدیران مشغول هستند و زمانی برای بررسی تجزیه و تحلیل ندارند. یک داشبورد باید به سرعت اطلاعات حیاتی را منتقل کند و این برچسب ها به انجام این کار کمک می کنند.
به موقع بودن و بحرانی بودن نقاط تمرکز مسئله بزرگی است که نشانگرهای وضعیت RAG به شناسایی و حل آن کمک می کنند. رنگهای چراغهای توقف راههای آسانی برای نشان دادن بصری مناطق پیشرفت هستند، آنهایی که راکد هستند و آنهایی که در خطر خارج شدن از کنترل هستند.
آلخاندرو ریوخا از So Influential به این موضوع بیشتر میپردازد و خاطرنشان میکند: «داشتن وضعیتهای RAG در داشبورد مدیریت بسیار مهم است، زیرا به تیم کمک میکند تمرکز فوری را بداند. اگر اندازه گیری سبز باشد، می توانند از آن بگذرند و به نشانگرهای قرمز توجه بیشتری داشته باشند. داشتن نمودارهای فانتزی روی صفحه یک چیز است، اما برای ارزیابی عملکرد خود باید یک دید کلی از اهداف خود داشته باشید.
در مجموع، استفاده از داشبورد اجرایی یک راه آسان برای برجسته کردن مواردی است که در چه زمانی به بیشترین توجه نیاز دارد، به طوری که مدیران بدانند زمان، بودجه و منابع بیشتری را برای تبدیل مقادیر قرمز به سبز - یا کهربایی، در صورتی که چیزی نیاز دارد، اختصاص دهند. زمان طولانی برای حل کردن
در حالی که ممکن است به نظر میرسد که این یک معیار مهمتر برای گنجاندن باشد، کلیکها روی کمپینهای شما، همراه با هزینه آن کلیکها – فکر کنید عملکرد کمپین در کل – قطعاً چیزی است که باید در داشبورد مدیریت خود لحاظ کنید. این معیاری است که بر درآمد تأثیر می گذارد، بنابراین چیزی است که مدیران باید بدانند.
بارت تورچینسکی از ResumeLab اهمیت این موضوع را بیشتر توضیح میدهد: «ما میتوانیم عملکرد کمپینهایمان را با کلیکها، هزینههای ما و هزینههای هر مشتری ببینیم. دیدن ثمره تلاش هایمان به این وضوح عالی است. ما از این برای تقویت روحیه برای کسانی که آن کمپین ها را پیش می برند استفاده می کنیم. اگر در این معیار ضعیف باشیم، میتوانیم به سرعت تطبیق دهیم و به تیم کمک کنیم.»
ملانی موسون از InsureFresno.com توضیح میدهد: «روندها و پیشرفتهای بلندمدت بیشتر از نوسانات زمان حال اهمیت دارند. با مقایسه پیشرفت با سه ماهه و سال های گذشته، می توانید همه چیز را در چشم انداز نگه دارید. ممکن است اخیراً افتی را تجربه کرده باشید، اما دیدن اینکه علیرغم این وضعیت بهتر از یک سال پیش هستید، می تواند دلگرم کننده باشد.
چه بهتر یا بدتر از سه ماهه یا سال مالی قبل از آن هستید، قرار دادن این مورد در داشبورد مدیریتی خود، نکات نگران کننده یا ستایشی را که تیم اجرایی می تواند به تک تک مدیران جلب کند، برجسته می کند.
آیا شرایط تخفیفدهندهای وجود داشت که تیم شما را از انجام بهترین کار باز داشت، به عنوان مثال. شروع COVID-19؟ یا فقط یک ربع تعطیل بود؟ دانستن دلایل از دست دادن علامت می تواند به ایجاد چشم انداز در همه چیز کمک کند و به تیم ها کمک می کند تا چگونگی بازگشت به زمان های موفق تر را تجزیه و تحلیل کنند.
در حالی که مدیران به طور طبیعی به سمت پایان مالی کارها کشیده میشوند، یعنی چیزی که در واقع منجر به دلارهایی برای کسب و کار میشود، معیارهای کلی عملکرد بازاریابی شما باید در داشبورد شما گنجانده شود. شما باید مواردی مانند مدت زمان و زمان جلسه را در صفحه قرار دهید. دو متخصص در زیر این عناصر را با جزئیات بیشتری مورد بحث قرار می دهند.
میشل دوانی از lovedevani یک معیار بازاریابی خاص را مورد بحث قرار می دهد که شامل: میانگین مدت جلسه است. دوانی خاطرنشان میکند: «مدت زمانی که کاربر در وبسایت شما باقی میماند را تشخیص میدهد و میتواند به شما کمک کند تا تعیین کنید آیا محتوای مفیدی دارید یا خیر. به طور کلی، اگر کاربر به مدت 2 تا 3 دقیقه در سایت شما بماند، نتیجه خوبی خواهید داشت زیرا به این معنی است که به محتوای شما علاقه مند است. این به شما کمک میکند تا بدانید که آیا باید موضوعات یا شیوه نوشتن خود را تغییر دهید تا کاربران بیشتری جذب کنید یا کاری را که انجام میدهید حفظ کنید زیرا نتایج خوبی کسب میکنید.
همانطور که دوانی اشاره کرد، مدت زمان جلسه ردیابی می تواند به تیم بازاریابی شما اطلاع دهد که چه نوع محتوایی برای خوانندگان مفید و جالب است و چه چیزی نیست. دانستن این موضوع می تواند به اصلاح مواردی که در صفحات فرود و پست های وبلاگ آینده اضافه شود کمک کند.
به طور مشابه، کارلوس روزادو از استودیو Outlook خاطرنشان میکند که زمان در سایت «به شما کمک میکند بدانید که آیا صفحه شما برای کاربران عملکرد خوبی دارد یا خیر. هرچه تعامل کاربر بهتر باشد، احتمال اینکه زمان بیشتری را در سایت شما بگذرانند بیشتر می شود. هرچه زمان کمتری در یک صفحه با عملکرد بالا باشد، احتمال قطع ارتباط آشکاری وجود دارد که بر بازدیدهای صفحه، نرخ پرش و تبدیل ها تأثیر می گذارد. میانگین زمان در سایت تاثیر زیادی بر نحوه عملکرد صفحه شما دارد."
همانطور که Rosado اشاره میکند، این معیار همچنین بر اینکه چه محتوا یا چه صفحاتی عملکرد خوبی دارند نیز تأثیر میگذارد. همانطور که قبلاً ذکر شد، این ممکن است تأثیر مستقیمی بر درآمد نداشته باشد، اما به طور غیرمستقیم بر نتایج درآمد تأثیر می گذارد، بنابراین این معیارهای عالی برای پیگیری به خاطر تیم بازاریابی شما هستند.
داشبورد مدیریت شما در هر زمانی از سال مالی قابل دسترسی است: شروع، پایان هر سه ماهه، نیمه یا پایان سال – که به این معنی است که داشتن توانایی ردیابی سود و زیان ماهانه برای تیم اجرایی عالی است. زبانه ها را حفظ کنید
کارن گوردون از Goodshuffle Pro عمیقتر به این موضوع میپردازد. گوردون خاطرنشان می کند: «درآمد به خودی خود نشان دهنده عملکرد خوب یک شرکت نیست. اگر هر هفته درآمد فوق العاده بالایی داشته باشند، اما هزینه های سربار/تولیدشان بالا باشد، دوام نخواهند داشت. شرکتهایی که دوام میآورند، آنهایی هستند که ماهها را به طور مداوم با سود به پایان میرسانند. همیشه ماههایی وجود خواهند داشت که آنها با ضرر تمام میشوند، اما روند کلی باید به سمت سودهای قابل توجه حرکت کند، که به مراقبت از این ضررها کمک میکند.
گوردون حقیقت تلخی را بیان می کند: اگر شرکت شما به طور مداوم درآمد کسب نمی کند، مشکل وجود دارد. یک ماه از دست رفته اینجا و آنجا طبیعی است. اما ضررهای ناشی از ضرر و درآمدهای از دست رفته منظم به این معنی است که چیزی اشتباه است. قرار دادن این معیار در داشبورد خود برای ردیابی ماهانه یک راه عالی برای مشاهده سودهای رو به کاهش قبل از اینکه از کنترل خارج شوند، ماه ها متوالی – یا بدتر از آن، یک چهارم کامل یا بیشتر است.
این داشبوردهای مدیریتی سود و زیان رایگان را مرور کنید تا همه سود و زیان را در زمان واقعی ردیابی کنید.
درآمد چیزی است که تقریباً همه می توانند پشت سر بگذارند زیرا هر تیم در سازمان شما مستقیم یا غیرمستقیم در درآمد شرکت دخیل است.
خواه این تیم فروش باشد که تأثیر مستقیمی بر درآمد دارد، یا بازاریابی، که ممکن است از طریق درآمد تحت تأثیر تأثیر غیرمستقیم تری داشته باشد، شفاف بودن در مورد اهداف درآمدی در نظر گرفته شده و واقعی در داشبورد مدیریتی شما می تواند درآمد را در چشم انداز مدیریت ارشد قرار دهد.
دوین اهرن از Mid Fl Material Handling به این نکته اشاره می کند. Ahern خاطرنشان می کند: «این معیار بسیار مهم است زیرا نشان می دهد که شرکت شما در برابر برنامه فروش شما چگونه عمل می کند. پشت پیش بینی درآمد می تواند نشان دهنده تعدادی از مشکلات مختلف باشد - از کوچک شدن قیف فروش گرفته تا تیم فروش با عملکرد ضعیف. در حالی که این متریک بدون کاوش عمیقتر علت اصلی را نشان نمیدهد، بینش فوری به عملکرد فروش میدهد."
شما نه تنها شفافیت را برای مدیران سطح C ارائه می کنید، بلکه به طور بالقوه هرگونه اشتباهی را که تیم فروش شما در سال مالی گذشته داشته است، شناسایی می کنید و به تعیین دقیق این مشکلات و نحوه رفع آنها کمک می کنید. همچنین میتوانید چند نمونه داشبورد درآمد رایگان را در اینجا بررسی کنید تا به شما کمک کند در جریان درآمد شرکت خود باقی بمانید.
سیستم تولید ناب یک روش تولید سیستماتیک است که برای حذف ضایعات در سیستم تولید استفاده می شود. ضایعات تولید شده از بارهای ناهموار و بار اضافی را در نظر می گیرد و سپس آنها را کاهش می دهد تا ارزش افزایش یابد و هزینه ها کاهش یابد. کلمه "لاغر" در این اصطلاح به سادگی به معنای عدم اضافی است، بنابراین تولید ناب را می توان به سادگی به تولید حداقل زباله ترجمه کرد.
Techopedia تولید ناب را توضیح می دهد:
اصول تولید ناب بر تعیین اینکه چه فعالیتها یا فرآیندهایی با کاهش جنبههای دیگر مانند کاهش تولید نوع خاصی از محصول که ارزش کمتری میدهد و استفاده از منابع برای تولید بیشتر محصول دیگر و در عین حال کاهش ضایعات، ارزش افزوده ایجاد میکند، متمرکز است. این یک فلسفه مدیریت است که از سیستم تولید تویوتا (TPS) ایجاد شده توسط Taiichi Ohno اتخاذ شده است.
اصول تولید ناب همه چیز در مورد کاهش ضایعات است، نه فقط ضایعات مواد، بلکه اتلاف نیروی کار و زمان ایجاد شده توسط برخی فرآیندها. وقتی همه این ضایعات از سیستم حذف شدند، تنها در این صورت می توان گفت که سیستم واقعاً ناب و بهینه است. به طور خلاصه، تولید ناب شامل تلاش های مداوم برای کاهش یا حذف ضایعات از فرآیند طراحی تا تولید، توزیع و به سمت پشتیبانی محصول و فراتر از مراحل است. اما این فقط در مورد کاهش ضایعات و سربار نیست، اصل تولید ناب همچنین افزایش سرعت، کارایی و بهبود کیفیت در کنار حذف زباله است. این امر مستلزم کار و توسعه فرهنگ ناب در نیروی کار است که در نهایت منجر به ارزش افزوده هم برای مشتری و هم برای شرکت می شود.
تولید ناب رویکردی برای مدیریت است که بر کاهش ضایعات تمرکز دارد و در عین حال کیفیت را تضمین می کند. این رویکرد را می توان در تمام جنبه های یک کسب و کار - از طراحی، تولید تا توزیع، اعمال کرد.
هدف تولید ناب کاهش هزینه ها از طریق کارآمدتر کردن کسب و کار و پاسخگویی به نیازهای بازار است. این رویکرد به منظور حذف یا به حداقل رساندن فعالیتهایی است که ارزشی به فرآیند تولید نمیافزاید، مانند نگهداری انبار، تعمیر محصول معیوب و جابجایی غیرضروری افراد و محصول در اطراف کسبوکار.
سیستم تولید ناب از کارخانه های تولیدی ژاپن سرچشمه می گیرد، اما اکنون فراتر از فعالیت های تولیدی بزرگ و پیچیده به کار گرفته شده است.
رویکرد ناب برای مدیریت عملیات در واقع به این شرح است:
· کارهای ساده را به خوبی انجام دهید
· بهتر انجام دادن کارها
· مشارکت دادن کارکنان در روند مستمر بهبود
· ... و در نتیجه، اجتناب از ضایعات
· مفهوم تولید ناب مفهومی فوق العاده قدرتمند برای هر کسب و کاری است که می خواهد رقابتی شود و/یا باقی بماند.
چرا؟ زیرا ضایعات = هزینه
بنابراین، ضایعات کمتر به معنای هزینه های کمتر است، که بخش مهمی از رقابتی بودن هر کسب و کاری است.
· تولید بیش از حد: تولید بیش از حد نیاز - منجر به اضافه شدن سهام می شود
· زمان انتظار: تجهیزات و افرادی که بیکار ایستاده اند و منتظر تکمیل فرآیند تولید یا رسیدن منابع هستند
· حمل و نقل: جابجایی منابع (افراد، مواد) به صورت غیر ضروری
· سهام: اغلب به عنوان یک بافر قابل قبول نگهداری می شود، اما نباید بیش از حد باشد
· حرکت: کارگری که به نظر مشغول است اما در واقع هیچ ارزشی اضافه نمی کند
· عیوب: خروجی هایی که به استاندارد کیفیت مورد نیاز نمی رسند - اغلب هزینه قابل توجهی برای یک تجارت غیررقابتی است
کار پیشگام تویوتا (یک پیشرو در تولید ناب) انواع مختلفی از ضایعات را شناسایی کرد که می توانند برای هر عملیات تجاری استفاده شوند. اینها عبارتند از: جنبه های کلیدی تولید ناب که باید از آنها آگاه باشید عبارتند از:
· مدیریت بر اساس زمان
· مهندسی همزمان
· تولید به موقع (JIT)
· تولید سلولی
· کایزن (بهبود مستمر)
· بهبود کیفیت و مدیریت
استراتژی برند طرحی است که شامل اهداف مشخص و بلندمدتی است که با تکامل یک برند موفق قابل دستیابی است -- اجزای ترکیبی شخصیت شرکت شما که آن را قابل شناسایی می کند. یک استراتژی برند به خوبی تعریف شده و اجرا شده بر تمام جنبه های یک تجارت تأثیر می گذارد و مستقیماً با نیازهای مصرف کننده، احساسات و محیط های رقابتی مرتبط است.
ابتدا، بیایید بزرگترین تصور غلط در مورد استراتژی برند را برطرف کنیم: برند شما محصول، لوگو، وب سایت یا نام شما نیست. در واقع، نام تجاری شما بسیار بیشتر از این است -- این چیزهایی هستند که به نظر ناملموس می آیند. اما این احساس سختی است که برندهای قدرتمند و متوسط را از یکدیگر جدا می کند.
بنابراین برای کمک به شما در مهار آنچه که بسیاری از بازاریابان آن را بیشتر یک هنر و کمتر یک علم میدانند، هفت جزء ضروری از یک استراتژی برند جامع را بررسی کردهایم که به حفظ شرکت شما برای سالها کمک میکند.
آلن آدامسون، رئیس شرکت توضیح میدهد: "هر برندی قولی میدهد. اما در بازاری که اعتماد مصرفکننده در آن پایین است و هوشیاری بودجه بالا است، تنها دادن قولی نیست که یک برند را از برند دیگر جدا میکند، بلکه داشتن یک هدف تعیینکننده است." منطقه آمریکای شمالی از شرکت مشاوره و طراحی برند Landor Associates.
در حالی که درک آنچه که کسب و کار شما وعده می دهد هنگام تعیین موقعیت برند شما ضروری است، دانستن اینکه چرا هر روز از خواب بیدار می شوید و سر کار می روید وزن بیشتری دارد. به عبارت دیگر، هدف شما مشخص تر است، زیرا به عنوان یک تمایز بین شما و رقبا عمل می کند.
چگونه می توانید هدف کسب و کار خود را تعریف کنید؟ به گفته Business Strategy Insider، هدف را می توان به دو صورت مشاهده کرد:
· عملکردی: این مفهوم بر ارزیابی موفقیت از نظر دلایل فوری و تجاری متمرکز است - یعنی هدف کسب و کار کسب درآمد است.
· هدفمند: این مفهوم بر موفقیت تمرکز دارد زیرا به توانایی پول درآوردن و انجام کارهای خوب در جهان مربوط می شود.
در حالی که کسب درآمد تقریباً برای هر کسب و کاری مهم است، ما برندهایی را تحسین می کنیم که بر تمایل خود برای دستیابی به چیزی بیش از سودآوری تأکید دارند، مانند IKEA:
چشم انداز IKEA فقط فروش مبلمان نیست، بلکه "ایجاد زندگی روزمره بهتر" است. این رویکرد برای مشتریان بالقوه جذاب است، زیرا تعهد آنها را به ارائه ارزش فراتر از نقطه فروش نشان می دهد
هنگام تعیین هدف کسب و کار خود، این مثال را در نظر داشته باشید. در حالی که کسب درآمد یک اولویت است، فعالیت تحت این مفهوم به تنهایی نمی تواند برند شما را از سایرین در صنعت شما متمایز کند.
توصیه ما؟ کمی عمیق تر حفاری کنید. اگر به الهام نیاز دارید، مارک هایی را که تحسین می کنید بررسی کنید و ببینید که چگونه ماموریت و بیانیه چشم انداز خود را تنظیم می کنند.
کلید ثبات این است که از صحبت در مورد چیزهایی که به برند شما مربوط نمی شود یا آن را تقویت نمی کند خودداری کنید. یک عکس جدید به صفحه فیس بوک کسب و کار خود اضافه کردید؟ برای شرکت شما چه معنایی دارد؟ آیا با پیام شما همخوانی دارد یا فقط یک چیز خنده دار بود که رک و پوست کنده مخاطبان شما را گیج می کرد؟
در تلاش برای ارائه پلت فرمی برای برند خود، باید مطمئن باشید که همه پیامهای شما منسجم است. در نهایت، ثبات به شناخت برند کمک می کند، که وفاداری مشتری را تقویت می کند. (بدون فشار، درست است؟)
برای دیدن یک مثال عالی از ثبات، بیایید به کوکاکولا نگاه کنیم. در نتیجه تعهد آن به یکپارچگی، همه عناصر بازاریابی برند به طور هماهنگ با هم کار می کنند. این به آن کمک کرد تا به یکی از شناخته شده ترین برندهای جهان تبدیل شود.
برای مثال، حتی در سطح حسابهای رسانههای اجتماعی آن، یکپارچگی برند آن بسیار آشکار است
استر و مارک لیری به بهترین وجه این نیاز را در «فرضیه تعلق بودن» خود توضیح میدهند، که بیان میکند: «افراد یک نیاز روانشناختی اساسی برای احساس ارتباط نزدیک با دیگران دارند، و اینکه پیوندهای دلسوزانه و محبت آمیز ناشی از روابط نزدیک بخش عمدهای از رفتار انسانی است».
مشتریان همیشه منطقی نیستند. دیگر چگونه کسی را توضیح می دهید که هزاران دلار بیشتر برای یک هارلی به جای خرید یک دوچرخه ارزان تر و به همان اندازه خوش ساخت دیگر پرداخت کرده است؟ صدایی احساسی در جایی شنیده می شد که زمزمه می کرد: "یک هارلی بخر."
اما چرا؟
هارلی دیویدسون با ایجاد جامعه ای پیرامون برند خود از برندسازی احساسی استفاده می کند. HOG -- گروه صاحبان هارلی -- را شروع کرد تا مشتریان خود را با نام تجاری خود (و یکدیگر) مرتبط کند.
هارلی دیویدسون با فراهم کردن فرصتی برای مشتریان برای احساس اینکه بخشی از گروه بزرگتری هستند که بیشتر از یک دسته موتورسوار سوار هستند، می توانند خود را به عنوان یک انتخاب واضح برای کسی که به دنبال خرید دوچرخه است قرار دهد.
چرا؟ مردم تمایل ذاتی به ایجاد روابط دارند. تحقیقات روانشناسان روی باومایستر و مارک لیری این نیاز را به بهترین وجه در "فرضیه تعلق داشتن" خود توصیف می کند، که بیان می کند: "افراد یک نیاز روانشناختی اساسی برای احساس ارتباط نزدیک با دیگران دارند و پیوندهای دلسوزانه و محبت آمیز ناشی از روابط نزدیک بخش عمده ای از رفتار انسانی."
ناگفته نماند، تعلق - نیاز به عشق، محبت و عضویت در گروه ها - مستقیماً در میانه سلسله مراتب نیازهای مزلو قرار می گیرد که هدف آن طبقه بندی نیازهای مختلف انسان است.
درسی که باید یاد گرفت؟ راهی برای ارتباط با مشتریان خود در سطحی عمیق تر و احساسی تر پیدا کنید. آیا به آنها آرامش می دهید؟ کاری کنید آنها احساس کنند عضوی از خانواده هستند؟ آیا زندگی را آسان تر می کنید؟ از محرک های احساسی مانند این برای تقویت رابطه و تقویت وفاداری خود استفاده کنید.
در این دنیای به سرعت در حال تغییر، بازاریابان باید برای مرتبط ماندن انعطاف پذیر باقی بمانند. از جنبه مثبت، این شما را آزاد می کند تا در کمپین های خود خلاق باشید.
ممکن است فکر کنید، "یک دقیقه صبر کنید، چگونه قرار است من ثابت بمانم و در عین حال انعطاف پذیر باشم؟"
سؤال خوبی بود. در حالی که هدف ثبات، تعیین استاندارد برای برند شما است، انعطاف پذیری به شما امکان می دهد تنظیماتی را ایجاد کنید که باعث ایجاد علاقه و متمایز شدن رویکرد شما از رویکرد رقیب شما می شود.
به عبارت دیگر، کوین بودلمن، رئیس Peopledesign، توضیح میدهد: «برنامههای هویتی مؤثر مستلزم سازگاری کافی برای قابل شناسایی بودن، اما تنوع کافی برای تازه و انسانی نگه داشتن چیزها هستند».
یک مثال عالی از این نوع تعادل استراتژیک از Old Spice می آید. این روزها Old Spice یکی از بهترین نمونه های بازاریابی موفق در سراسر جهان است. با این حال، تا همین اواخر، پوشیدن Old Spice تقریباً یک نیاز ناگفته برای پدران در همه جا بود. امروزه یکی از محبوب ترین برندها برای مردان در تمام سنین است.
Old Spice با آگاهی از اینکه باید کاری انجام دهد تا جایگاه خود را در بازار تضمین کند، با Wieden+Kennedy همکاری کرد تا نام تجاری خود را برای پایگاه مشتریان جدید قرار دهد.
برای جلوگیری از اینکه مشتریان بالقوه در تلاش برای کنار هم قرار دادن قطعات جدا شده از کسب و کارتان نباشند، مزایای ایجاد یک راهنمای سبک را در نظر بگیرید. یک راهنمای سبک میتواند شامل همه چیز باشد، از لحن صدایی که استفاده میکنید تا طرح رنگی که استفاده میکنید تا نحوه قرار دادن محصولات یا خدمات خاص.
با صرف زمان برای تعریف و توافق بر روی این ملاحظات، برند شما به طور کلی سود خواهد برد.
3) عاطفه
مشتریان همیشه منطقی نیستند.
دیگر چگونه کسی را توضیح می دهید که هزاران دلار بیشتر برای یک هارلی به جای خرید یک دوچرخه ارزان تر و به همان اندازه خوش ساخت دیگر پرداخت کرده است؟ صدایی احساسی در جایی شنیده می شد که زمزمه می کرد: "یک هارلی بخر."
اما چرا؟
هارلی دیویدسون با ایجاد جامعه ای پیرامون برند خود از برندسازی احساسی استفاده می کند. HOG -- گروه صاحبان هارلی -- را شروع کرد تا مشتریان خود را با نام تجاری خود (و یکدیگر) مرتبط کند.
منبع: HOG
هارلی دیویدسون با فراهم کردن فرصتی برای مشتریان برای احساس اینکه بخشی از گروه بزرگتری هستند که بیشتر از یک دسته موتورسوار سوار هستند، می توانند خود را به عنوان یک انتخاب واضح برای کسی که به دنبال خرید دوچرخه است قرار دهد.
چرا؟ مردم تمایل ذاتی به ایجاد روابط دارند. تحقیقات روانشناس روی باومی استر و مارک لیری به بهترین وجه این نیاز را در «فرضیه تعلق بودن» خود توضیح میدهند، که بیان میکند: «افراد یک نیاز روانشناختی اساسی برای احساس ارتباط نزدیک با دیگران دارند، و اینکه پیوندهای دلسوزانه و محبت آمیز ناشی از روابط نزدیک بخش عمدهای از رفتار انسانی است».
ناگفته نماند، تعلق - نیاز به عشق، محبت و عضویت در گروه ها - مستقیماً در میانه سلسله مراتب نیازهای مزلو قرار می گیرد که هدف آن طبقه بندی نیازهای مختلف انسان است.
درسی که باید یاد گرفت؟ راهی برای ارتباط با مشتریان خود در سطحی عمیق تر و احساسی تر پیدا کنید. آیا به آنها آرامش می دهید؟ کاری کنید آنها احساس کنند عضوی از خانواده هستند؟ آیا زندگی را آسان تر می کنید؟ از محرک های احساسی مانند این برای تقویت رابطه و تقویت وفاداری خود استفاده کنید.
4) انعطاف پذیری
در این دنیای به سرعت در حال تغییر، بازاریابان باید برای مرتبط ماندن انعطاف پذیر باقی بمانند. از جنبه مثبت، این شما را آزاد می کند تا در کمپین های خود خلاق باشید.
ممکن است فکر کنید، "یک دقیقه صبر کنید، چگونه قرار است من ثابت بمانم و در عین حال انعطاف پذیر باشم؟"
سؤال خوبی بود. در حالی که هدف ثبات، تعیین استاندارد برای برند شما است، انعطاف پذیری به شما امکان می دهد تنظیماتی را ایجاد کنید که باعث ایجاد علاقه و متمایز شدن رویکرد شما از رویکرد رقیب شما می شود.
به عبارت دیگر، کوین بودلمن، رئیس Peopledesign، توضیح میدهد: «برنامههای هویتی مؤثر مستلزم سازگاری کافی برای قابل شناسایی بودن، اما تنوع کافی برای تازه و انسانی نگه داشتن چیزها هستند».
یک مثال عالی از این نوع تعادل استراتژیک از Old Spice می آید. این روزها Old Spice یکی از بهترین نمونه های بازاریابی موفق در سراسر جهان است. با این حال، تا همین اواخر، پوشیدن Old Spice تقریباً یک نیاز ناگفته برای پدران در همه جا بود. امروزه یکی از محبوب ترین برندها برای مردان در تمام سنین است.
راز؟ انعطاف پذیری.
Old Spice با آگاهی از اینکه باید کاری انجام دهد تا جایگاه خود را در بازار تضمین کند، با Wieden+Kennedy همکاری کرد تا نام تجاری خود را برای پایگاه مشتریان جدید قرار دهد.