زندگی از انتخاب ها تشکیل شده است و ما نمی توانیم از آنها فرار کنیم. با این حال، برای برخی، تصمیم گیری چندان آسان نیست. فکر کردن در مورد چگونگی تصمیم گیری ما را در ابتدا به تعریف تصمیم گیری می رساند. زمانی در مورد فرآیند تصمیم گیری صحبت می کنیم که باید اقدامی را از بین چندین گزینه انتخاب کنیم. گاهی اوقات استدلال منطقی به ما اجازه می دهد که بدانیم چه کار کنیم. پس این یک انتخاب نیست. به عنوان مثال، در طول فرآیند استخدام، به نظر می رسد یک نامزد برای موقعیت مناسب تر از دیگری باشد. این یک کسر منطقی است که ما را به سمت جذب این نامزد سوق می دهد.
یک انتخاب داستان خر بوریدان است. این الاغ گرسنه و تشنه است. دور خودش یک سطل آب و یک سطل جو دارد. او که به اندازه تشنگی گرسنه است، نمی داند چه چیزی را انتخاب کند و از کجا شروع کند. بالاخره میمیره...
زمانی که با انتخابی روبرو می شویم باید تصمیم بگیریم، بدون اینکه بدانیم کدام مسیر ممکن است بهتر از دیگری باشد. هیچ استنتاج منطقی، در آن زمان، به ما اجازه نمی دهد که جهت گیری کنیم و تصمیم بگیریم. بی حرکتی و بلاتکلیفی برای ما مضر است. بنابراین ما باید در مورد یک راه رو به جلو تصمیم گیری کنیم. پس ما در مجهول کامل هستیم. چگونه بتوانیم تصمیمات درستی بگیریم؟ در اینجا یک روش 6 مرحله ای وجود دارد.
سایت منبع برای مدیریت در تصمیم گیری
برای درک بهتر چگونگی تصمیم گیری این است که این سوال را در مورد هدفی که از طریق این تصمیم به دنبال آن هستیم بپرسیم. به عنوان یک تصمیم گیرنده، اگر ندانیم به کجا باید برویم، گرفتن تصمیم درست (به تنهایی یا مشترک) برای ما دشوار خواهد بود. آیا ما به دنبال برآوردن نیاز مشتری، احترام به ارزش های شرکت یا کسب درآمد هستیم؟
هدف مسیر را مشخص خواهد کرد. از سوی دیگر، این تصمیم ما را به عمل ترغیب خواهد کرد. بنابراین ما باید بدانیم که برای اقدام در جهت درست چه جهتی را در پیش بگیریم.
گام دوم در آگاهی از نحوه تصمیم گیری این است که تنها نمانید. در واقع، ما موظف نیستیم که تمام وزن دنیا را بر دوش خود حمل کنیم، حتی اگر تصمیم با خودمان باشد. مزیت اطراف خود این است که احساس حمایت می کنیم. همچنین، گرفتن یک تصمیم مهم می تواند ترسناک باشد. در واقع، ما میتوانیم از اشتباه کردن، ترس از ترک منطقه امن خود یا حتی پشیمانی بترسید. بنابراین، دانستن این که شما در محاصره هستید، باعث اطمینان خاطر می شود.
سپس، احاطه شدن نیز به معنای توانایی به دست آوردن اطلاعات صحیح است. در واقع، برای آگاهی دادن به قضاوت خود و انتخاب درست، به اطلاعات نیاز داریم. درخواست از متخصصان می تواند نور جدیدی را روشن کند. باور نکردن اینکه همه چیز را در مورد همه چیز می دانیم ضروری است، زیرا می تواند ما را به سمت تصمیم گیری اشتباه سوق دهد.
علاوه بر این، ما همچنین می توانیم مستقیماً نظر همه را جویا شویم. داشتن دیدگاههای مختلف میتواند به ما اجازه دهد که فرآیند تصمیمگیری را تثبیت کنیم و از انتخابهای بد اجتناب کنیم... یا نه. اما حداقل می توانیم آگاهانه تصمیم بگیریم. تصمیم می تواند به طور مشترک اتخاذ شود. همه صحبت می کنند و ما می توانیم تیم هایمان را وادار کنیم تا با هم تصمیم بگیرند.
افرادی که این مقاله را می خوانند نیز می خوانند: مدیر ریسک: برای شناسایی و اقدام در مورد ریسک های تجاری
در نهایت، مشارکت دادن اطرافیان در انتخاب خود نیز به معنای مشارکت دادن آنها در «پس از انتخاب» است. آنها می دانند که ما باید تصمیم بگیریم. این واقعیت که ما از آنها درخواست می کنیم به آنها اجازه می دهد تا به دشواری تصمیم گیری پی ببرند. بنابراین مردم می توانند برای سناریوهای مختلف آماده شوند. در واقع همانطور که در گام ششم خواهیم دید، باید تصمیم خود را بپذیریم. برای تسهیل این مرحله، می توانیم از همان ابتدا افراد آسیب دیده را درگیر کنیم.
گام سوم در دانستن اینکه چگونه تصمیم بگیرید، گوش دادن به خود است. مهم است که به شهود و غرایز خود اعتماد کنید. ابتدا به دیگران گوش می دهیم، سپس به خودمان گوش می دهیم. گوش دادن به خودتان لزوماً به معنای گوش دادن به افکارتان نیست. در واقع، هنگام تصمیم گیری، آنها می توانند گیج شوند. مهمتر از همه، ما می توانیم جوانب مثبت و منفی را بسنجیم.
با این حال، یک شاخص دیگر به ما امکان می دهد بهتر بفهمیم واقعاً چه می خواهیم. اینها احساسات ما هستند. آنها شایستگی صادق بودن را دارند. بنابراین وقتی با یک انتخاب روبرو می شویم، باید از خود بپرسیم که چه احساسی داریم.
ترس؟ یعنی خطری وجود دارد. کدام انتخاب من را بیشتر می ترساند؟ چه خطری در پس این ترس نهفته است؟ اگر یک انتخاب ما را کمتر از دیگری می ترساند، شاید انتخاب درستی باشد. در واقع، این می تواند به این معنی باشد که خطر برای ما کمتر بزرگ به نظر می رسد.
غمگینی ؟ کدام انتخاب مرا غمگین تر می کند؟ از آنجایی که غم و اندوه با کمبود مرتبط است، کدام انتخاب بیشترین کمبود را ایجاد می کند؟
عصبانیت؟ زمانی به وجود می آید که احساس احترام نمی کنیم یا ارزش های ما نقض می شود. چه انتخابی من را عصبانی می کند؟ خشم یک شاخص کلیدی است. در واقع، انتخاب درست، انتخابی است که به ما امکان می دهد خود را با ارزش هایمان هماهنگ کنیم. اگر تصمیم ما را عصبانی می کند، به این دلیل است که همسو نیستیم. اگر در تصمیم گیری هایمان آرام باشیم، پس با خودمان سازگار هستیم.
خوشبختی؟ اگر در مقابل انتخاب خاصی شادی وجود داشته باشد، به این معناست که نیازی برآورده شده است.
پس از گوش دادن به دیگران و گوش دادن به خود، باید تصمیمی را که باید بگیریم، واضح تر ببینیم. برای اینکه بدانیم چگونه تصمیم بگیریم، اکنون زمان آن است که پیامدهای ترجیح خود را پیش بینی کنیم.
ایده این است که تصور کنیم با گرفتن چنین تصمیمی چه چیزی را می توانیم از دست بدهیم و همچنین چه چیزی را می توانیم به دست آوریم. ما مزایا و معایب هر تصمیم را نسبتاً عینی می سنجیم. در این مرحله، می دانیم دیگران چه فکری می کنند و چه احساسی داریم. بنابراین ما تصمیمی را می دانیم که بیشتر با خودمان هماهنگ است.
شما باید برای تصمیم گیری آماده باشید. در اینجا، ایده فقط این نیست که تصمیمی را انتخاب کنیم که بهترین نسبت باخت / سود را دارد، بلکه این است که برای آنچه برنده یا از دست خواهیم داد، آماده شویم. در نهایت، همسویی با ارزش های ما یک معیار تعیین کننده در تصمیم گیری ما خواهد بود. پیشبینی ضرر و زیان یکی از اولین قدمها در حرکت است. این مرحله چهارم نیز یک مرحله پیش بینی است که به ما امکان می دهد با آگاهی کامل از حقایق تصمیم گیری کنیم.
این مرحله برای آگاهی از نحوه تصمیم گیری ممکن است در برخی موارد امکان پذیر نباشد. در مواجهه با این موضوع، لازم است تا حد امکان تصمیم گیری را پیش بینی کرد تا زمان آزاد شود. در واقع، ما اهداف را مشخص کرده ایم و با ذینفعان مشورت کرده ایم. ما به حرف یکدیگر گوش دادیم و میزان ضرر و زیان را اندازه گرفتیم.
افرادی که این مقاله را می خوانند همچنین می خوانند: معیارهای ارزیابی مدیریت: تعیین نقاط قوت مدیران شما
اکنون زمان آن فرا رسیده است که اجازه دهید همه آن اطلاعات باقی بمانند. این تنها راه برای:
· مطمئن شوید که هیچ عنصر اساسی را فراموش نکرده اید.
· استراحت کنید تا انرژی لازم برای تصمیم گیری را داشته باشید.
شخصاً، به محض اینکه یک قدم به عقب برمیگردم، با کاهش سرعت، ایدهها واضحتر میشوند و خیلی بهتر تشخیص میدهم که باید چه کار کنم. بهترین تصمیمهای من همیشه زمانی گرفته میشود که «سرم در سنگسنگ» نبوده است. تیموتی فریس، در کتاب «هفته 4 ساعته»، همچنین توصیه میکند که زمان کاری اختصاص داده شده به «تولید» (به عبارت دیگر، زمان اختصاص داده شده به کنش ناب) را کاهش دهید تا زمان بیشتری برای یک گام به عقب داشته باشید و بنابراین بهتر تصمیم بگیرید. .
این مرحله پنجم اغلب رعایت نمی شود. با این حال، یکی از مهمترین مراحل را نشان می دهد.
در نهایت، آخرین مرحله در درک چگونگی تصمیم گیری، آماده سازی و فرض انتخاب های خود است. همانطور که در گام اول دیدیم، شما باید ذینفعان را درگیر این واقعیت کنید که قرار است تصمیمی گرفته شود. علاوه بر این، تصمیم می تواند به طور مشترک اتخاذ شود. به این ترتیب وزن تصمیم برای ما کمتر خواهد بود. علاوه بر این، تیمهایی که در تصمیمگیری شرکت کردهاند، مشارکت بسیار بیشتری در اجرا خواهند داشت. آنها هم تا حدودی مسئولیت دارند.
ما همچنین می توانیم در تصمیم گیری تنها باشیم. اعتماد به نفس ضروری خواهد بود. من مقاله ای در این زمینه نوشتم که در آن 7 نکته برای درک بهتر چگونگی به دست آوردن اعتماد به نفس ارائه می دهم:
· تایید کنید؛
· نقاط قوت آن را فهرست کنید؛
· به موقعیت ها مثبت نگاه کنید؛
· اقدام برای حرکت رو به جلو؛
· شناسایی تردیدها و ترس های آنها؛
· مراقب روابط اجتماعی خود باشند؛
· مراقب خودت باش.
دانستن اینکه چگونه به تصمیم خود برای زنده کردن آن پایبند باشید نیز مهم است. مقاله من در مورد "تسلیم نشو، یک هنر" نیز می تواند الهام بخش ما در مورد این موضوع باشد:
· اهداف زندگی را تعیین کنید
· اولین دلیل شکست، رها شدن است
· بدانید چگونه به عقب برگردید
· کار همیشه تمام می شود