مدیریت اثربخش چیست و چطور انجام میشود؟ تصمیم گیری فرآیند ذهنی انتخاب از میان مجموعه ای از گزینه هاست. هر فرآیند تصمیم گیری نتیجه ای را به همراه دارد که ممکن است یک اقدام، یک توصیه یا یک نظر باشد. از آنجایی که انجام هیچ کاری یا بی طرف ماندن معمولاً در میان مجموعه گزینه هایی است که فرد انتخاب می کند، انتخاب آن دوره نیز تصمیم گیری است.
در حالی که آنها مرتبط هستند، تجزیه و تحلیل مسئله و تصمیم گیری فعالیت های مجزایی هستند. تصمیمات معمولاً بر روی یک مشکل یا چالش متمرکز می شوند. تصمیم گیرندگان باید قبل از انتخاب، داده ها را جمع آوری کرده و در نظر بگیرند. تجزیه و تحلیل مسئله شامل چارچوب بندی موضوع با تعیین مرزهای آن، تعیین معیارهایی برای انتخاب از بین گزینه ها و ایجاد نتیجه گیری بر اساس اطلاعات موجود است. تجزیه و تحلیل یک مشکل ممکن است منجر به تصمیم گیری نشود، اگرچه نتایج یک عنصر مهم در تمام تصمیم گیری ها هستند.
تصمیم گیری در مدیریت شامل مجموعه ای از فعالیت های متوالی است که با هم فرآیند را ساختار می دهند و نتیجه گیری آن را تسهیل می کنند. این مراحل عبارتند از:
· تعیین اهداف
· طبقه بندی و اولویت بندی اهداف
· تدوین معیارهای انتخاب
· شناسایی جایگزین ها
· ارزیابی گزینه ها در برابر معیارهای انتخاب
· انتخاب جایگزینی که به بهترین وجه معیارهای انتخاب را برآورده می کند
· اجرای تصمیم
· تجزیه و تحلیل گزینه های جایگزین
· تصویر
· انتخاب های زیاد: انتخاب های زیاد دشواری تصمیم گیری را افزایش می دهد.
بخش عمده ای از تصمیم گیری شامل تجزیه و تحلیل مجموعه ای از گزینه های تعریف شده در برابر معیارهای انتخاب است. این معیارها معمولاً شامل هزینه ها و مزایا، مزایا و معایب و همسویی با ترجیحات می باشد. به عنوان مثال، هنگام انتخاب مکانی برای ایجاد یک تجارت جدید، معیارها ممکن است شامل هزینه های اجاره، در دسترس بودن نیروی کار ماهر، دسترسی به حمل و نقل و وسایل توزیع و نزدیکی به مشتریان باشد. بر اساس اهمیت نسبی این عوامل، صاحب کسب و کار تصمیمی می گیرد که به بهترین وجه معیارها را برآورده می کند.
تصمیم گیرنده ممکن است هنگام تلاش برای ارزیابی جایگزین ها از نظر نقاط قوت و ضعف آنها با مشکل مواجه شود. این می تواند به ویژه زمانی چالش برانگیز باشد که عوامل زیادی در نظر گرفته شوند. محدودیت های زمانی و احساسات شخصی نیز در فرآیند انتخاب بین گزینه ها نقش دارند. مشورت بیشتر و جمع آوری اطلاعات اغلب زمان بیشتری می طلبد و تصمیم گیرندگان اغلب قبل از اینکه احساس کنند آمادگی کامل دارند باید انتخاب کنند. علاوه بر این، هر چه بیشتر در معرض خطر باشد، احتمالاً احساسات بیشتری وارد بازی می شوند و این می تواند قضاوت فرد را مخدوش کند.
تصمیمگیریها بر اساس سبکهای روانشناختی، شناختی و هنجاری هدایت میشوند که هر یک از آنها تأثیرات متفاوتی را بر تصمیم نهایی در نظر میگیرند.
توانایی تصمیم گیری موثر که منطقی، آگاهانه و مشارکتی باشد می تواند هزینه های فرصت را تا حد زیادی کاهش دهد و در عین حال تمرکز سازمانی قوی ایجاد کند.
یک سبک روانشناختی در تصمیم گیری به نفع ارزش ها، خواسته ها و نیازهای فردی برای تعیین بهترین مسیر عمل است.
سبک شناختی در تصمیم گیری به شدت تحت تأثیر عوامل خارجی و عواقب است، مانند اینکه چگونه یک دوره عمل معین بر محیط گسترده تری که سازمان در آن کار می کند، تأثیر می گذارد.
تصمیم گیری هنجاری بر منطق و عقلانیت ارتباطی متکی است و افراد را بر اساس یک پیشرفت منطقی از مقدمات به نتیجه گیری همسو می کند.
صرف نظر از سبک یا دیدگاه، مدیران و رهبران باید از طریق ایجاد اجماع، همسویی سازمانی را در تصمیم گیری ایجاد کنند.عقلانیت ارتباطی: نظریه یا مجموعه ای از نظریه ها که عقلانیت انسانی را به عنوان یک پیامد ضروری ارتباط موفق توصیف می کند.
تصمیم گیری یک علم واقعاً جذاب است که رفتار سازمانی، روانشناسی، جامعه شناسی، عصب شناسی، استراتژی، مدیریت، فلسفه و منطق را در بر می گیرد. توانایی تصمیم گیری موثر که منطقی، آگاهانه و مشارکتی باشد می تواند هزینه های فرصت را تا حد زیادی کاهش دهد و در عین حال تمرکز سازمانی قوی ایجاد کند. به عنوان یک مدیر آینده نگر، تصمیم گیری موثر یک مهارت اصلی است که برای موفقیت ضروری است. این نیاز به ظرفیت وزن کردن مسیرهای مختلف و تعیین مسیر بهینه عمل دارد.
وجود دارد دیدگاه ها و تاکتیک های بی شماری برای تصمیم گیری موثر. با این حال، چند نکته کلیدی در تئوری تصمیم گیری وجود دارد که برای درک اینکه چگونه سبک های مختلف ممکن است بر مسیرهای سازمانی تأثیر بگذارند، مرکزی هستند. سبک های تصمیم گیری را می توان به سه دسته کلی تقسیم کرد:
· روانشناختی: تصمیمهایی که از نیازها، خواستهها، ترجیحات و/یا ارزشهای فردی که تصمیم میگیرد به دست میآید. این نوع تصمیم گیری بر تصمیم گیری فردی متمرکز است.
· شناختی: این یک سیستم بازخورد یکپارچه بین فرد/سازمان تصمیمگیرنده و واکنشهای محیط وسیعتر به آن تصمیمها است. این نوع از فرآیند تصمیم گیری شامل چرخه های تکرار شونده و ارزیابی مداوم واکنش ها و تأثیرات تصمیم است.
· هنجاری: از بسیاری جهات، تصمیم گیری (به ویژه در گروه ها، مانند درون یک سازمان) در مورد عقلانیت ارتباطی است. این بدان معناست که تصمیمات بر اساس توانایی برقراری ارتباط و به اشتراک گذاری منطق، با استفاده از مقدمات و نتیجه گیری شرکت ها برای هدایت رفتار گرفته می شود.
در حالی که سبکهای بالا یک مفهوم کلی از منطقی را که انتخابها را هدایت میکند به دست میدهد، تشخیص این موضوع مفیدتر است که هر یک از این سه سبک میتوانند در فرآیند تصمیمگیری هر فردی نقشی داشته باشند. از منظر شناختی، چند مدل سبک خاص وجود دارد که در نظر گرفتن آنها مفید است:
تصمیم گیری محدود به مقدار محدودی از اطلاعات است که یک فرد به آن دسترسی دارد. با محدودیت در اطلاعات، عینیت واقعی غیرممکن است. بنابراین تصمیمات ذاتاً ناقص هستند. رضایتدهنده این نقص ضروری را تشخیص میدهد و تصمیمهای سریعتر اما کمنقصتر را ترجیح میدهد، در حالی که یک ماکسیمایزر برای یافتن انتخاب بهینه زمان بیشتری را صرف میکند. این را می توان به عنوان یک طیف در نظر گرفت، و هر تصمیم (بسته به خطر یک اشتباه) را می توان با سطوح مختلف کمال مشاهده کرد.
دانیل کانمن ایده دو ذهن مجزا را مطرح می کند که برای نفوذ در هر یک از ما با هم رقابت می کنند. یکی از راههای توصیف این، دیدگاه خودآگاه و ناخودآگاه است. ضمیر ناخودآگاه (که به آن سیستم 1 می گویند) خودکار و شهودی است، به سرعت داده ها را یکپارچه می کند و تقریباً بلافاصله تصمیم می گیرد. ذهن خودآگاه (که به آن سیستم 2 می گویند) به تلاش و ورودی بیشتری نیاز دارد و از منطق و منطق برای انتخاب صریح استفاده می کند.
این رابطه توسط Aron Katsenelinboigen بر اساس نحوه بازی شطرنج و رابطه فرد با عدم قطعیت مطرح شد. یک بازیکن ترکیبی یک نتیجه نهایی دارد، یک سری تصمیم می گیرد که سعی می کند موقعیت اولیه را با نتیجه نهایی به روشی محکم، محدود و مشخص (یعنی قطعیت) مرتبط کند. رویکرد تصمیمگیری موضعی، «سستتر» است، با حس تنظیم برای آیندهای نامطمئن در مقابل تعقیب یک هدف مشخص. هر حرکت از این نوع بازیکن، گزینهها را به حداکثر میرساند تا نتیجه را دنبال کند.